♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥

متن مرتبط با «خاطرات تعطیلات عید» در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ نوشته شده است

عیدنوروزتوخونه ما (از قدیم تا امروز)

  • از اوضاع خونه می نویسم امسال عید خونه تکونی نکردیم ریشه های جاز(شیرین بیان) بابایی رو حیاط رو پر کرده بودن ونمیشد کاری کرد حیاط خونه ما کوچیک و اگه یه ذره آب هم رو حیاط ریخته میشد آب میرف زیر ریشه ها و ریشه هم نم دار میشدن و یه ضرر مالی بزرگ میخورد همیشه از عیدنوروز بدم میومد وتنفر دارم بهش عید که میشه اوضاع مالی ایقد خراب میشه که... باید جوش شیرینی ومیوه وآجیل رو داشته باشی تا حسرت خوردن نداشتن ونخریدن لباس عید ودیدن لباس خوشکلای دختر عموهاودختر عمه ها همه اینا از بچگی عقده شده واسم حتی بابام هم از عید متنفره میگه هیچ فایده ای بجز ضرر واسه ما نداره هیچ خوشی توش نی نه مهمونی درستی نه یه سفر  نه تفریح حتی سیزده بدر هم که همه مردم میرن گردش و تفریح ما تو خونه ایم و هیچ واکنشی انجام نمیشه قبلا که ابجیام اینا مجردن بودن هنوز دسته جمعی میرفتیم باغمون با این حال خوب بود....باغمون تداعی بهشته چشمه جوشان داره تو خودش بابامم کلی درخت گردو زده مثه جنگله البته  همه جور میوه ای داره معمولا هم درختهای زردآلو وآلوچه(گوجه سبز) ما سیزده بدر برعکس همه هنوز شکوفه اند تاقو نشدن معمولا همه مهمونامون خیلی کم هستن دوتا از عمو هام،عمم،دختر عموهام،وداداشمو ابجیام که ازدواج کردند میان خونمون از اقوام مادر فقط یه خاله دارم وبس که شایدچند روز مونده به 13بدر بیاد از دوم راهنمایی هم خونه خالی شد فقط من بودمو مادرمو بابام البته برای خونه تکونی عید ازبعد اینکه ابجی لیلام اومد گلباف زندگی کرد با امین شوهرش میان سه تایی خونه تکونی رو انجام میدیم نمیدونم چی جا مونده ونگفتم عید امسال عجب عیدی شد سال تحویل مامانم آبداری داشت بزور نگهش داشتم تو خونه سه تایی پا تلویزیون تنها قرآن رو برداشتم ومامانم اینا دعای تحویل و خوندن ودعا کردند روز اول عید: مهمون خونه ما دختر عموم مهدیه بود البته بگم ها مهمون اومدن ومهمونی رفتن برای ما یعنی فقط به صرف شیرینی،چای،آجیل ومیوه است روز دوم عید: دختر عموم زهرا اومد قبل از ظهر عصرش هم عمه ام اومد ظهرش هم ابجی زهرام دوتا پسرشو فرستاد اینجا خودش سرکار بود وقت نداره نگهشون داره شام خوردیم و جامونو انداختیم بچه ها ,داستان هیجانی,داستان واقعی,داستان دردناک,داستان زندگی,خاطرات تعطیلات عید,عید درایران,عید نوروز ...ادامه مطلب

  • تعطیلات تابستانم تمام شد

  • امروز با فاطی جون عازم کرمان هستیم . . هنوز نرفته دلم تنگ شده   برا مامانم برابابام براابجیام برابچه هاشون برااتاقم براباغمون براگلبافم براآرامشو رفاهم . . . امسال تابستان خوشم گذشت . . رفتنی که باشی باید بروی... ,تعطیلات تابستان,تابستان94 ...ادامه مطلب

  • عید سعید فطر مبارک

  •    کم کم غروب ماه خدا ديده مي شود صد حيف ازين بساط که برچيده مي شود در اين بهار رحمت و غفران و مغفرت خوشبخت آنکسي ست که بخشيده مي شود عيد شما مبارک **************************************  فرازهايي از دعاي وداع امام سجاد-ع با ماه رمضان: بدرود اي بزرگترين ماه خداوند و اي عيد اولياي خدا... بدرود اي ماه دست يافتن به آرزوها... بدرود اي ياريگر ما که در برابر شيطان ياريمان دادي... بدرود اي که هنوز فرا نرسيده از آمدنت شادمان بوديم و هنوز رخت برنبسته از رفتنت اندوهناک. * التماس دعای مخصوص* ,عیدفطر ...ادامه مطلب

  • از عید...

  • بگین ببینم تو دلتونم عید شده یا نه؟ *سال نو مبارک* ✘از عید هم که فقط شستن ظرفها و جارو کردن به ما رسیده✘ . . . میان این همه هیاهوی زیستن من مات مانده ام به چگونه زیستن . . . ✘تو این عیدی خیلی دلم گرفته✘ سلامت باشن اما خوب دلمو شکستن حس عجیبی دارم....ازاون حسها که دخترا رو از خونه فراری میده , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها