♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥

متن مرتبط با «خیلی» در سایت ♥♥بـــــــــرای تـــــــــــــــو♥♥ نوشته شده است

بعضی از پسراخیلی بیشعورن

  • روز آخری(روز اول ماه رمضان پنجشنبه گذشته) که با مینا وهانیه رفتیم بیرون روی پل آزادی که راه میرفتیم یه چند تا پسرهم از کنارمون رد شدن یکیشون به بقیه گف:"سبیلای این اندازه موهای...من بود" اخه پسر ایقد بیشعور؟ هیشکی نیس بهشون بگه خودتون ایقد ابرو برمیدارید، مو رنگ میکنید، کرم سفید کننده ، رژلب و... میزنید ما هیچی میگیم که حامله هم میشی یانه؟ حالاکه من به حرمت حرف مادرم که به سنتهای قدیمی پایبنده سبیل نگه داشتم باید اینجور بگی؟ حالا هی دوستام میگن چرا دانشگاه دخترونه، کتابخونه دخترونه نمیدونن پسراخیلی بیشعورن!!     ,متن ضد پسر,خاطرات دانشگاه,روز اول ماه رمضان,رمضان94, ...ادامه مطلب

  • خیلی سختمــــــــــهـ

  •       خیلی سختمــــه....                   این غربت عجیب...                                این تنهایی وسیع....                                          این بی کسی های پیاپی....                                                    این درد هایم عجیب حالم را بد میکنند....   , ...ادامه مطلب

  • خدایا امشب خیلی تنهام

  • . . .   خدایا امشب خیلی تنهام…   دلم برای تنهایی میسوزه…… چرا هیچکس اون رو دوست نداره؟ مگه اون چه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیه که هیچکس اون رو نمیخواد؟؟؟ دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی اون رفته بود… تنهای تنها نیمه شب اون رو مرده کنارحوض خانه پیدا کردم از گریه چشماش قرمز بود… . . . راش گریستم آخه اون از تنهایی مرده بود…. ….تنهایی مرد و من تنهاتر شدم…. انگشتانت را به من قرض بده برای شمردن لحظه های نبودنت … کم آورده ام!.. ببین دارم گریه می کنم برای فاصله هایی که آمدند و بی هیچ سلام و سوالی میان سادگی های ما نشستند. برای ابرهای بارانی که آمدند… که آمدند و تا بی نهایت علاقه ی ما سایه انداختند. بگذارآنقدر بارن ببارد تا گلوگاه گریه از آوار این ترانه های خیس لبریز شود. . . . نگران نباش... به هیچ جای این آسمان ساده وصبور برنمی خورد اگر که گاه پلکهای خسته و خاموش من برای بیقراری نیامدنت ببارد. حالا دیگر عابران خواب گرد هم اندازه ی علاقه را می دانند . باسرانگشتان خسته بر سینه دیوار این کوچه های بیقرار می نویسند. می دانم تو هم می دانی که چه ساده دل کندیم از حرمت این همه عادت وعلاقه راستی چرا رفتیم؟ چرا برنگشتیم؟ در کجای خلوت این کوچه های بی در جا ماندیم؟ پس من این همه نامه ی بی نشان را کجا برای که نوشتم؟ به همین سادگی یادمان رفت… قرار همیشه در کنار چکه های باران؟ چگونه فراموش کردیم؟ . . .   حالا رویای گریه نشین من بغض نکن بخند… می خواهم برایت از قرار قدیمی قلبها بگویم که همیشه یکی می ماند و چشم به راه دیگری خط به خط کتاب فاصله ها را می شمرد…. همیشه یکی می نشست و ترانه هایش را بی دیگری تعبیر میکرد. آنقدر می نوشت تا نیمه گمشده اش از ابتدای یکی از همین ترانه ها طلوع کند. خودت بهتر می دانی که همیشه تو می رفتی و من می ماندم… می ماندم و به انتظار تو لحظه های خوب گریه را بی نهایت بار مرور می کردم         , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها